هر آغازی داستانی داره:
ماجرا از جایی شروع شد که ما تصمیم گرفتیم شادی درون دستسازههامونو به اشتراک بذاریم…
دستسازههایی که عاشقشون بودیم و به نظرمون بهترین لحظههای عمرمون رو براشون گذاشته بودیم، دستسازههایی که بعضیهاشون تنها یه بار ساخته میشدن و قرار شد که تنها یه بار فروخته بشن.
این تصمیم عجیبی بود اما ما دوست داشتیم با این کار به همه بگیم:
** گاهی وقتا تنها یه بار چیزی رو خواهی داشت،
پس فرصت رو از دست نده**
ما مهارتهای متفاوتی داشتیم شاید یه جور ارث از پدر و مادرهامون بود، مهارتهایی که اگر میخواستیم چیزی رو درست کنیم با تمام تجربههامون، تقریبا همش به دست خودمون درست میشد، پس یه روزی تصمیم گرفتیم که دستسازههامونو به دیگران معرفی کنیم و این بود که:
